۱۳۸۷ اسفند ۲۰, سه‌شنبه

خونه تکونی

جمعه از صبح تا عصر اصلی ترین کمدم رو حسابی خونه تکونی کردم. هنوز پاهام درد میکنه. بیشترین زحمت رو دستهام کشیدن ولی نمیدونم چرا پاهام درد میکنه.

عصر جمعه از شدت خستگی تقریباً بیهوش شده بودم که تلفن زنگ زد و دو تا از دوستهامون یه خبر خیلییییییییییییییییییییییییییی خوب به ما دادن و قول گرفتن که در اولین فرصت 7 شبانه روز سور بدیم. انقدر از شاد شدن ما خوشحال بودن و شور و شوق داشتن که راستش من خودم فکر نمیکنم به اندازه اونها شارژ شده بودم. این رو میگن یه ویژگی از یه دوست واقعی. کسی که تو رو واقعاً دوست داشته باشه و به موفقیت تو ته دلش حسودی نکنه و در مقام رقیب تو از شکستت دلش خنک نشه.

(تو یه برهه از زمان احساس کردم اطرافم پر شده از نقابهای دروغین و نمیدونی چه سخته پذیرفتن این حقیقت تلخ. نتیجه این شد که من به این باور برسم که یه دوست واقعی کیمیاست. البته در اینجا لازمه اشاره کنم که من صندوقچه ای دارم با چند تا دونه جواهر ارزشمند و نایاب)

یک هو دلم خواست اینا رو بگم:

دوست واقعی فقط به خاطر منافعش با تو مراوده نمیکنه.

همیشه ازت طلبکار نیست.

بی معرفت و بی انصاف نیست.

پشت و روش با تو یه رنگه.

هرچی رو برای خودش بخواد، تو رو ازش منع نمیکنه و برعکس.

فقط وقتی کارش گیره سراغ تو رو نمیگیره، بلکه تو خوشی هاش هم تو رو شریک میکنه.

پ.ن. در سالی که گذشت اتفاقات تلخ و شیرین زیادی تو زندگی من افتاد و دید من رو به خیلی مسائل بازتر کرد. حالا قبل از رفتن به سال نو خواستم تلخی ها رو از دورنم بریزم دور و لکه ها رو پاک کنم. این هم از خونه تکونی داخلی!

هیچ نظری موجود نیست: