۱۳۸۸ آبان ۴, دوشنبه

ترم جدید شروع شد. استاد امروز رو میگفتن باسوادترین استادمونه ولی دریغ از فهمیدن 1 کلمه از درسش. انگار جدا داشت چینی صحبت میکرد.
دوست صمیمی دوران دبیرستانم اواخر نوامبر از آمریکا 1 سر میاد تورنتو و من بعد از سالها میبینمش!

۱۳۸۸ آبان ۳, یکشنبه

لیلا

چقدر این "ساربان محسن نامجو" رو دست دارم. خیلی از اهنگهاش برام دلنشین نیست ولی این یکی خیلی خوبه. خیلی خوبه ولی توش پر از غمه. غم فراق از یه لیلایی که ساربان بردتش. خیلی وقته که بردتش ولی یادش همیشه هست.

۱۳۸۸ مهر ۳۰, پنجشنبه

نمیدونم چرا تو این مدت نوشتنم نگرفت. خیلی اتفاقها افتاد ولی ننوشتمشون.
پریروز آخرین امتحان اولین ترم تموم شد. خیلی هم خوب تموم شد و حسابی کیف کردم. بعد از امتحان رفتم برای خودم گردش. برای اولین بار بودن در اینجا به دلم نشست. من همیشه عاشق بهار بودم ولی اینجا پاییز به قدری رنگارنگ و فوق العاده ست که شاید تجدید نظر کنم. 
هفته دیگه برای هالوین داریم میریم اتاوا پیش 1 سری از فامیلهای بابا. 
اینجا هم آخر هفته ها معمولا همیشه 1 برنامه ای داریم. خلاصه که همه چی عالیه فقط جای شما خالیه!