۱۳۸۹ خرداد ۹, یکشنبه

این چند وقت

تو این مدت سرم به درس و دوستهام گرم بود. مهمهونی دادم و رفتیم. هوا عالیه. راستی گواهینامه گرفتم! دیگه چیزی یادم نیست که بخوام اینجا بگم.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۷, دوشنبه

سکته

امروز دوستم که چند روزی ایران رفته بود بهم تلفن زد که برگشته. من و این دوستم خیلی ایران ایران میکنیم و اونجا رو دوست داریم ولی دوستم میگفت چندبار نزدیک بود سکته کنم تو فرودگاه سر بلیط و پر شدن پروازی که بلیطش دستش بوده و ...
یاد خودم افتادم و سکته های احتمالی که رد کرده بودم. یاد سرکار و جنگ اعصابهاش. یاد دانشگاه که برای گرفتن نامه از استادها چندبار رفتم و چندبار مرخصی گرفتم و چندبار دست از پا درازتر برگشتم. چقدر تو اون کارهای اداری و بانکی اذیت شدم. 1 بار انقدر اعصابم خورد شد که با دوستم که اونم مثل من دنبال کارهای پذیرش بود، بحثم شد و بدوبیراهی ازش شنیدم و کلی حالم بهم ریخت همون روز تو راه برگشت داشتم از تاکسی پیاده میشدم، راننده عجول دنده عقب زد و پام رو داغون کرد.
تو فرودگاه رو که دیگه فاکتور میگیرم. ولی انصافا الان که دارم فکر میکنم میبینم وقتی اونجا بودم حواسم نبود که چقدر فشار روم بود. اینجا همه اش آرامشه. تنها بدی اش دلتنگیه که اونم 1 بخشی اش با تکنولوژی امروز حل میشه. البته همه این خوبیها به شرطیه که (حداقل برای من) از کار و بارت راضی باشی.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۰, دوشنبه

شروع ترم بهار/تابستان

آخر هفته رو با دوستای خوب قدیمی سپری کردیم. کلی تورنتوگردی نمودیم و عکس انداختیم و خوش گذروندیم. دیشب هم رسوندیمشون ایستگاه مترو. بعدش هم چون من به افسردگی بعد از رفتن دوستهام مبتلا شده بودم تا پاسی از شب رو پیش 1 سری دیگه از دوستان بودیم. و به این ترتیب تعطیلات شیرین من به پایان رسید و دوباره بدو بدو درسها شروع شد.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۵, چهارشنبه

جایزه

امروز 1 ایمیل گرفتم که خیلی خوشحالم کرد و چون اینجا دارم از لحظات زندگیم در کانادا نمونه برداری میکنم، این لحظه رو هم ثبت میکنم.
متن ایمیل این بود:

Hi,

You are selected to receive the Computer Program student awards.
Congratulations! The awards are given to the top 10 current students
who have the highest culumative GPAs in 7 or more courses. You will
receive
؟$000 to be deposited in your student accounts.

Once again, I would like to congratulate your achievements.

Keep up the good works!



*************************************************
Dr
..., Professor, PEng.
Department of Electrical and Computer Engineering
University...
phone
...
email
...


این امیل رو همون استادم برام فرستاده بود که معرف حضورتون هست. این استادمون program director مون هم هست و خلاصه از همه افراد برنامه ما مهمتره. منم براش جواب دادم که:


Dear Dr...

I would like to thank you for your guidance, patience and lots of valuable information you taught us during this program.
Your perpetual energy and enthusiasm motivated me to learn more and more. Also you were always accessible and willing to help students with their questions.

Once again, thank you very much for your support
s.


Regards,
...

اینایی که براش نوشتم تک تک کلماتش راست بود.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۴, سه‌شنبه

این 2 روز

دیروز رفتم آرایشگاه موهام رو که خیلی بلند شده بود، مرتب کردم. راستی 1 چیزی که قبلا یادم رفته بنویسم اینه که اوایل که اینجا اومده بودم برام جالب بود که آرایشگاه زنانه و مردانه یکی باشه و از اون جالبتر اینکه موهای آقایون رو 1 خانوم کوتاه کنه.
امروز 1 جلسه کلاس رانندگی رفتم. معلمم خیلی تعربف کرد و گفت نیازی به کلاس نداری. من از اول رانندگی رو با ماشین دنده اتوماتیک یاد گرفته بودم و مشکلی تو این زمینه نبود و دلیل دیگه اش هم اینه که نزدیک 1 ساله از محیط رانندگی پرشتاب ایران دور بودم و به آرامش حاکم بر رانندگی اینجا عادت کردم وگرنه اگه تازه اومده بودیم و میخواستم امتحان بدم مثل اسب افسار گریخته میروندم، همونطوری که تو تهران مرسومه.
امروز با 2 تا از دوستام بیرون رفتیم. عصر هم با همسرم رفتیم پیاده روی. واقعا جای همگی خالی

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۳, دوشنبه

سرمستم

هیچی مثل دیدن 1 دوست قدیمی که 1 عالمه خاطرات خوش با هم داشته باشیم، اونهم بعد از مدتها خوشحالم نمیکرد. دبروز اومد اینجا، شب هم موند، صبح زود هم رفت. 12 ساعت بیشتر نشد ولی خیلی خوب بود. کلی غیبت کردیم و خندیدیم و تجدید خاطرات شد.
همچنان دارم به خودم یادآوری میکنم که تعطیلم که یادم نره خوشحال باشم. از این فرصت استفاده کردیم و خونمون رو نونوار و حسابی تمیز کردیم و چون تمیزی و براق بودن خونه پدیده ای بس نادر و گذراست هی مهمون دعوت کردیم.
راستی در یک اقدام بی سابقه رکورد ورزشی خودم رو شکوندم و در هوای بارونزده و فرحبخش دبروز به مدت 3 ساعت دوچرخه سواری کردم.
دیگه اینکه اینجا مثل یک تکه از بهشت شده. بینهایت زیبا. ای کاش میشد اینهمه زیبایی رو یه جوری منتقل میکردم تا همه لذتش رو بچشن. من که همه اش دارم خدا رو یاد میکنم و سبحان اله میگم.