یه پشه روانی پشت پا رو چنان نیش زده که اندازه یه زردآلو باد کرده.
نمیدونم چرا تا یکی میخواد با دست ظرف بشوره، شدیدا تشنه میشم و آبی رو که جوش شده باید تا آخر سرد کنم.
از هیچ کاری به اندازه نخ دندون انداختن تنبلیم نمیاد.
محاله سیب زمینی سرخ کنم، نسوزونم یا خام نباشه. از این کار هم هیچ خوشم نمیاد.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۳ نظر:
سلام خوب اولا اون يكي كه با دست ظرف ميشوره كيه؟؟؟؟؟
ثانيا ميتونين نخ دندون نندازين
سوم اينكه يا ظرفتون كوچيكه يا سيب زميني بيشتري توش ميريزين.روغنشو زياد كن بذار خودشو از ظرف جدا كنه بعدهم بزن. عجله نكن موقع سرخ كردن.يا هم اينكه بده اون يك نفري كه ظرف ميشوره سرخ كنه
برادر
سلام دوست نازنینم، چطوری؟ بعد از مدت ها اومدم و وبلاگت رو خوندم و یک دل سیر کیف کردم.داری خیلی هنرمندانه می نویسی ها!به نظرم استعداد داستان نویسیت خیلی خوبه عزیزم، هیچ تا حالا داستان نوشتی؟ راستی من سیب زمینی سرخ کرده خیلی دوست دارما :) اومدم خونه تون برام درست کن، خب؟ راستی من ماه پیش مصاحبه داشتم، واسة کبک. قبول شدم :) هورا! قربونت برم،بوس بوس :) مهر.
مهر جونم پس داری میای!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
خیلی خوشحالم کردی دوست گلم!
ارسال یک نظر