۱۳۸۸ شهریور ۸, یکشنبه

چند روزه که هوا خیلی عالیه. پنجشنبه بعدازظهر رفتیم میدون مل لست من (نزدیک خونه) دور استخر نشستیم. همه جا پر از گل و بلبل بود، نسیم فرحبخشی هم می وزید و خلاصه خیلی خوب بود. بافتنی ام روهم برده بودم اونجا. چون نزدیک کتابخونه بودیم، اینترنت وایرلس هم بود و همسرم هم با دوستانش مشغول چت بود. شبش هم دختردایی ام مهمون ما بود.
راستی مشغول ترشی درست کردن هستم. از مامانم مواد لازم رو پرسیدم و خریدم. اینجا دست به کارهایی میزنم که در عمرم هرگز بهشون فکر نکرده بودم! از این تنوع زندگی خوشم اومده. تنها دغدغه ام فعلا اینه که همسرم کار مورد علاقه اش رو پیدا کنه. اینم دلواپسی کمی نیست ولی من همه چیز رو به خدا سپردم، اینطوری بیشتر آرامش دارم.

۱ نظر:

باران گفت...

سلام تازه با وبلاگتون آشنا شدم! منم اینجا هیچی بلد نبودم بپزم!! کتاب آشپزی کمکم کرد! و حالا توی پختن خورشت قیمه خیلی حرفه ای شدم!! راستی از این ترشیها برای ما هم بگذارین!!