۱۳۸۹ فروردین ۳۱, سه‌شنبه

پیاده روی

میخواستیم عصر بریم دوچرخه سواری ولی من امتحانم کمی طول کشید و تا رسیدم خونه 35 دقیقه به غروب بود. به جاش رفتیم پیاده روی. لذت فراوان بردیم از هوای عالی و مناظر بسیار زیبا و صدای طبیعت. حداقل 10 مرتبه جای مامان و بابا رو خالی گفتم. جای همه خالی.
راستی چقدر ناراحت شدم از خبر فوت حمیده خیرآبادی. خدا رحمتش کنه و روحش شاد باشه که همیشه دل مردم رو شاد می کرد.

۲ نظر:

ناشناس گفت...

سلام عزیز دلم
پیام تبریکت رو خوندم. خیلی خیلی ممنون که به یادمی. تولد خودت هم مبارک :) خیلی خوش حالم وقتی که می خونم خدا رو شکر خوش حالین و جاافتادین. امیدوارم همیشه همه چیز در زندگی در جهت خیر و صلاحتون پیش بره و غم های عمیقی هم که توی یکی از پست هات نوشتی، فقط ازشون خاطرة تجربه های شیرین واستون بمونه. دوستت دارم دوست خوبم. به امید دیدار به زودی زود :)
قربانت
مهر

Rahi گفت...

مهر نازنینم مرسی از این همه مهربونیهات. بی صبرانه منتظر دیدنت هستم و خیلی خیلی دلم برات تنگ شده. با داشتن دوستهای ماهی مثل تو دلم گرم و روشن میشه.