دیروز باید پروژه تحویل می دادیم. استادمون وقت تحویل پروژه رو تا نیمه شب تمدید کرد. خلاصه که تا 12.5 شب تو آزمایشگاه یا به قول اینا لب بودم و با یکی از دوستهام با مترو برگشتیم خونه. وسط راه مترو out of service شد و منتظر قطار بعدی شدیم. 1 ایستگاه بیشتر نیومدیم که گفتن کلا همه قطارهای رو به شمال متوقف میشن و باید بقیه مسیر رو با اتوبوس برین. حالا همسرم هم تو خیابون نزدیک خونه منتظر من بود و کلی هم دیر شده بود که بالاخره نزدیک 2 شب رسیدیم خونه. (راهی که در حالت عادی 40 دقیقه بیشتر نیست) اینا رو گفتم که بگم خیابونها، حداقل اونایی که من و دوستم ازش رد شدیم خیلی امن بود و همه آدمهای عادی اون وقت شب تو خیابون بودن و با وضعیت نگران کننده ای روبرو نشدیم.
امروز رفتم دانشگاه دنبال کاهای وام. هنوز بهم ندادن. رفتم و کلی براشون حرف زدم و بالاخره قرار شد هفته دیگه معلوم بشه.
خوبه که درسهام خیلی زیاده. اصلا نمیفهمم روز و شب و هفته ها چطوری دارن میگذرن. اینطوری کمتر یاد ایران و دلتنگی هام می افتم.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر