۱۳۸۸ بهمن ۲۲, پنجشنبه

دیروز

دیروز همسرم امتحان P.Eng. داشت و قسمت تکنیکالش رو قبول شد. حالا باید ماه اپریل امتحان قانونش رو هم یده. بعد از 1 سال سابقه کاری، رسما P.Eng میشه.
دیروز رو مرخصی بود. منم کلاس نداشتم. بعد از امتحانش رفتیم سنترپوینت خرید داشتیم، ناهار هم همونجا بودیم تا عصر. عصر هم برای اولین بار اینجا رفتیم سینما. خیلی وقت بود میخواستیم بریم وقت نمیشد. تو سالنی که ما رفتیم اول تنها بودیم. بعد 3، 4 نفر دیگه هم اومدن. خیلی خوشمون اومد. دیگه از این به بعد زیاد میریم. در کل روز خیلی خوبی بود.
تو سنترپوینت با 1 آقای هندی آشنا شدیم که خیلی بامزه و خوش اخلاق بود و کلی همسرم رو سرگرم کرد اون وسط که من داشتم خرید میکردم. وسطش از ما پرسید این ایرانیها از کجا میفهمن این خانومی که قراره باهاش ازدواج کنن، خوشگله یا نه، در حالیکه همه خانومها روبنده دارن؟ ما رو میگی، از تعجب داشتیم شاخ در میاوردیم. بهش گفتم : فقط روسری اجباریه. کسی روبند نداره. اون خانومهای کشورهای عربی اند که روبنده دارن. میگفت: شاید شما تو تهران بودین، روبنده نداشتین. بقیه شهرها چی؟ ما میگفتیم هیچ جای ایران روبنده اجباری نیست. تازه اونهایی که خیلی مذهبی تر هستن، چادر میپوشن ولی روبنده نمیذارن. خلاصه کلی براش توضیح دادیم.
حالا امروز از صبح اخبار اینجا داره رییس جمهور محبوب ملت و هوادارانش رو نشون میده و سخنان گهربارامروزش رو پخش میکنه. با خودم فکر کردم با وجود چنین اشخاص خبرسازی که تو ایران آزادی عمل دارن و خودشون رو بین المللی به دنیا مینمایانن، همچین انتظار زیادی نمیشه از بقیه در مورد تصویر ذهنیشون از ایران داشت.



هیچ نظری موجود نیست: