۱۳۸۸ بهمن ۲۷, سه‌شنبه

لانگ ویکند

این هفته اینجا لانگ ویکند بود. دوشنبه family day بود. یکشنبه هم که ولنتاین. ما هم مهمون داشتیم و حسابی مشغول بودیم. جمعه عصر با همکلاسی هام رفتیم Cafe Mirage. شنبه شب هم رفتیم fairview. برای همسرم 1 کیف پول خریدیم که جای کارت زیاد داشته باشه. من هم 1 جفت دستکش انتخاب کردم. خلاصه این چند روزه خیلی بهم خوش گذشت. اصلا این ترم که درس کم گرفتم همه اش در گشت و گذارم. هفته دیگه هم امتحانات آخر ترم شروع میشه. وای چه زود.
شنبه همسرم با یکی از همکارهای قدیمی اش که اون هم مثل ما تازه اومده قرار گذاشته بود و چند ساعتی با هم بیرون بودن. مثل اینکه همسر اون آقا هم هم رشته و همسن و سال منه. اونها که دیگه اینجا هیچکس رو ندارن و خیلی تنهان. حالا میخوایم 1 بار همگی با هم بریم بیرون یا دعوتشون کنیم. خدا کنه با هم جور باشیم که ما هم به تعداد دوست و آشناهامون اضافه بشه. مخصوصا که اینا هم مثل ما بچه ندارن. من نمیدونم چرا این دوستان فعلی ما زمام اختیار زندگیشون رو دادن دست بچه هاشون. هرچی اونا بخوان، هرجا به اونا خوش بگذره، هرکاری اونا دوست داشته باشن... مثلا 1 بچه نیم وجبی خیلی راحت میتونه برنامه 10 نفر آدم بزرگ رو به راحتی به میل خودش تغییر بده. ما که کوچک بودیم اصلا از این خبرها نبود.

۴ نظر:

ناشناس گفت...

baradar
migi khosh migzare hameye bazdid konandegaan khoshhaal mishan
vali ye tikkeyi daare man hersam gereft

Rahi گفت...

آخه بازدیدکنندگان خیلی لطف دارن!

ناشناس گفت...

سلام دوست گلم امشب پست های جدیدتو همگی رو یک جا خوندم و کلی ذوق کردم. از خوشحالیت خیلی خوشحالم. امیدوارم به زودی ببینمت. قربانت. سلام برسون، مهر.

Rahi گفت...

مهر نازنینم خیلی دلم برات تنگ شده. امیدوارم به زودی اینجا ببینمت.