۱۳۸۸ تیر ۲۰, شنبه

این چند روز

اون اوایل که اومده بودیم لحظه ها خیلی دیر میگذشت، مثلا 2 روز بود اومده بودیم، انگار 2 ماه گذشته بود ولی الان روزها مثل برق و باد داره میگذره.
چند روز پیش از دانشگاه برام ایمیل اومده بود که برنامه درسی ام تا آخر سال آینده رو دقیق فرستاده بودن و یه سری اطلاعات دیگه. خیالم یه کم راحت شد. هر 6 هفته 2 درس رو تموم میکنم. تازه وسطش امتحان نیم ترم هم دارم. همه میگن بیچاره میشی 1 ساله فشرده تو 1 رشته دیگه فوق بخونی، اونم به انگلیسی. 1 کم ترسیدم ولی چاره ای نیست. راستی شاید از دانشگاه وام نگیرم چون باید 1 سری دروغ بگم که ارزش وامی رو که میدن نداره.
اینجا غذا خوردن ما مثل اینا 2 وعده ای شده ولی امان از شکلات و بستنی های خوشمزه اینجا. راستی تو میوه های اینجا توت فرنگی هاش خیلی خوش طعمه.
اینجا طبیعت خیلی با زندگی مردم مخلوطه. فضای سبز خیلی تو شهر زیاده. الان همه جای شهر پر از گله. هر چی زمستون سرد و طولانیه، بقیه فصلهاش خیلی قشنگه و همه کلی از طبیعت لذت میبرن. تازه زمستون هم کلی تفریحات خودش رو داره و برای اینا دوست داشتنیه.
دیشب خونه 1 از دوستهامون بودیم، این 4مین مهمونی بود که میرفتیم. هنوز ما ماشین نداریم، یعنی تا ش. سرکار نرفته باشه، نمیخریم. برای همین هرجا مهمون باشیم، هم میان دنبالمون،هم برمیگردونن مارو.
فعلا خیلی باید مواظب خرج کردنمون باشیم، چون وضع کار خیلی خرابه. ما هرچی میخریم، هی قیمتش رو به ریال تبدیل میکنیم ولی اگر کار داشته باشیم خوبه.
دوشنبه امتحان تعیین سطح زبان داریم و بعدش دیگه هرروز کلاس داریم. از صبح تا بعد ازظهر.
راستی بهترین راه ارتباط با ایران اینه که از اسکایپ استفاده کنیم. با این نرم افزار هم همدیگرو میبینیم، هم صدای همو میشنویم. اگه میتونین حتما نصبش کنین.

هیچ نظری موجود نیست: