۱۳۸۸ مرداد ۶, سه‌شنبه

شنبه ا. زنگ زد گفت: اگه هستین، شب 1 سر می آییم دیدنتون. ما هم گفتیم شام بیاین. شب خوبی بود. یکشنبه هم رفتیم ایتن سنتر و 1 چرخی تو داون تاون زدیم. آخر هفته همه اش بارون اومد. صبح تو اخبار شنیدم این ژولای خنک ترین ژولای در 20 سال گذشته بوده. البته دیشب که هوا عالی بود و ما هم رفتیم پیاده روی کردیم و برای اولین بار ژاکت رو دستم موند.
کم کم تو تلویزیون برنامه های مورد علاقه مون رو پیدا کردیم و اونها رو دنبال می کنیم.
یکی دیگه از کارهای روزمره ام این شده که اخبار ایران رو از سایتها دنبال کنم و معمولا از خوندن اونها بسیار متاسف میشم و خیلی غصه می خورم. از صمیم قلب آرزو می کنم مردم کشور من هم بویی از آسایش و لذت بردن از زندگی ببرن. وقتی آدم زندگی بقیه ملیت ها رو میبینه ( اونم اینجا که از همه دنیا 1 نماینده پیدا میشه) واقعا دلش برای شرایط هموطنان خودش میسوزه که استحقاق بهترینها رو دارن.
تو کلاس زبانمون از همه ملیتی پیدا میشه و همه با هم دوست شده ایم. همه شون ماه هستن و دوست داشتنی.
امروز سوزان داشت 1 سری فعل با حروف اضافه و کاربردشون رو یاد می داد و ما باید برای اونها مثال می آوردیم که مطمئن بشه درست به کار می بریمشون. معنی یکی از فعلها این بود که " یکی رو ببینی، یاد 1 نفر دیگه بیفتی" یه دفعه یکی از بچه ها که نزدیک ش. نشسته بود (سوزان نمیذاره همزبان ها پیش هم بشینن، مخصوصا همسرها) بلند گفت: همسر شما منو یاد فلان هنرپیشه میندازه، سوزان و چند نفر دیگه هم تائید کردن. منم خیلی دوست داشتم بدونم کی رو تداعی میکنم ولی نمیشناختمش. البته راستش رو بخواین زیاد پرس و جو هم نکردم، گفتم شاید طرف از این زشتها باشه که داره نون هنرمند بودنش رو میخوره!
چند روز پیش ساعتی که تازه خریده بودم، بدجوری خش افتاد رو شیشه اش. خیلی حالم گرفته شد. هرچی رو که خیلی دوست داشته باشم، یه بلایی سرش می آد. این 1 قانون شده برام. یکشنبه بردمش نمایندگی اش، چند لایه از روی سطحش برداشتن، بهتر شد ولی هنوز چند نقطه فرورفته داره.




۲ نظر:

ناشناس گفت...

salam shabnam joonam,
dishab zang zadam mobileto barnadashti! khoonatoon ham roo peigham bood.
ye khabari bede.
maryam

ناشناس گفت...

سلام مریم جان. به خونه زنگ بزن. اگه به وقت ایران ساعت 12 شب زنگ بزنی، معمولا خونه ایم.
راهی